توضیح: این مطلب مربوط به یادداشتی است بر مطلب “چند نکته در مورد مستند صنعتی” که بهتر دیدهایم در جوار این مطلب منتشر شود. -پیروز کلانتری-
*
محمدسعید محصصی دوست منتقد و مستندساز من مطلبی داشت در بارۀ سینمای مستند صنعتی و اختلاف نظرش با محمد تهامینژاد در این باب که فیلم صنعتی را میشود مستند نامید یا نه؟ محصصی میگوید تهامینژاد بهحساب آنکه فیلم صنعتی به سفارش صاحب صنعت ساخته میشود و نه منبعث از نگاه کارگردان، آن را مستند نمیداند، چون معتقد است پایۀ شکلگیری یک فیلم مستند نگاه کارگردان به موضوع اثرش است. محصصی در مخالفت با این نظر معتقد است هیچگاه میان مقولهٔ سفارش با نگاه خاص هنرمند نمیتوان خط عمیقی کشید، مگر در هنرهای خالصی مانند شعر.
این بحث و اختلاف نظر از جهات و زوایای مختلف جای گفتوگو دارد. یکیاش – که در این یادداشت کوتاه مدّنظر من است – میتواند توجه به این واقعیت باشد که مانند هر فیلم یا مجموعه فیلم «موضوعی»، فیلم مستند صنعتی هم که صنعت موضوعش است، یا «برای» صنعت ساخته میشود یا «در بارۀ» صنعت. فیلم برای صنعت، پیگیر نیازها و نگاه و سفارش صنعت یا صاحبصنعت است و باید در مسیر خاص موردنظر سفارشدهنده پیش برود و کاربرد داشته باشد. مخاطب این فیلمها، متناسب با هدفگذاری سفارشدهندۀ صاحبصنعت، مشخصا اهالی صنعت یا مخاطب عامی است که با هدف و نظر خاصی باید نظرش جذب موضوع مطرحشده در فیلم بشود. به تصور من نظر تهامینژاد در باب مستند نبودن فیلمهای صنعتی، متوجه این نوع فیلمهاست، که البته حتی مستند نخواندن همین فیلمها هم جای مناقشه دارد، چون ما مستندسازان حرفهای و مستقری همچون هرمز امامی و دیگران داریم که با صنعت ایاق شدهاند و به نیازهای صنعت گره خوردهاند و وقتی فیلم صنعتی میسازند، اصلا نمیشود نگاه سفارشدهنده را از نگاه و نظر خود آنان جدا کرد. میشود گفت که نظر و نگرانی تهامینژاد تنها در بارۀ فیلمهای تبلیغی صنعتی توجیه پیدا میکند که بهواقع، مستند خواندن هر فیلم تبلیغی از هر نوع آن، دور از نفس جستجوگرِ سینمای مستند و مستندسازی است.
نوع مستند دیگری هم هست که مستند در بارۀ صنعت مینامیمش و در آن، موضوع فیلم یک موقعیت یا مقولۀ صنعتی است، اما خود کارگردان – یا تهیهکنندۀ متصل و همنظر با یک کارگردان – با نظر یا دغدغۀ خاص خود به سراغ مسئلهای در دنیای صنعت میرود و در برخورد با پدیدۀ صنعتی پیش رویش، نگاه اجتماعی، اقتصادی یا فلسفی خاص خود را در فیلمش دنبال میکند (مثالش فیلم معروف و تاریخ-سینمایی ما «موج و مرجان و خارا» ی ابراهیم گلستان). این فضای دوم حتی میتواند تا فیلمهای مستند تجربی با موضوع یک شیئی صنعتی هم کش پیدا کند که در آنها موضوع صنعتی تا حد یک بهانه یا محمل برای بروز و بیان ذهنیت ناب فیلمساز (همچون همان مثال شعر در نظر محصصی) تقلیل پیدا می-کند و صنعتی خواندن این نوع فیلمها جای مناقشه دارد؛ مثالش هم مستند «شیشه» ی برت هانسترا. مخاطب این نوع فیلمها اغلب مخاطب غیر صنعتی – منتهی از نوع عام یا خاص آن – هستند.